وا مانده ام میان جنگل تاریک زندگی

وا مانده ام میان جنگل تاریک زندگی
از هر طرف می رسد زوزه گرگ
نفسم می گیرد
من نفس های تو را می خواهم

میخواهم که قدم بردارم
ترس با هر قدمم همراه است
هراس با ضربان دل من می بارد
صدای تو را می خواهم

هر قدم پشت قدم های دگر
به امید روزی از فردا های دگر
میدانم..
ایمان تکیه گاه دل غمخوار من است
من صدای تو را می خواهم

بهنام بادپروا

تو عزیزترین دختر زمستانی

تو عزیزترین دختر زمستانی
تو زیبا ترین رَز تاکستانی

من در حبس آغوش توام
تو با عطر نگاهم آشنایی


من باشم و تو و دگر هیچ نباشد
آن لحظه و آن حال چه صفایی

من عاشق خنده های توام
تو قشنگ ترین لبخند خدایی

من مشتاق آغوش توام
تو مانند  پروانه رهایی...

بهنام بادپروا

پیوند شما موجب خوشحالی ما

پیوند شما موجب خوشحالی ما
خنده هاتان سبب عشق و سبک بالی ما
آرزو دارم دستانتان در دست هم پیر شوید
عشق زیباست
تا ابد بنده اکسیر شوید
گره دست شما کور تر از چشم حسود
چشم هاتان روشن ، دل هاتان خوشنود
حضرت عشق پناه دلتان
و از او می خواهم بزداید غمتان
از دل نوشتم بدهم هدیه ای ،آن هم به شما
و از او موهبتی ناب تقدیمه شما

بهنام بادپروا

در این هیاهو

در این هیاهو
که دلمان با آتش امید گرم است
بیایید روشنی بخش باشیم در راه دیگران
بیایید دلیل لبخند باشیم بر لب دیگران
بیایید گرم باشیم بر دل دیگران
بیایید دور آتش عشق جمع شویم
و مرگ تاریکی را با نور جشن بگیریم
بیایید باحرارتِ محبت ، غم ها را بسوزانیم..
و از فرط شادی به آسمان پرواز کنیم ..


بهنام بادپروا