ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دل من، ز عشقِ دانش، شد شیدا و مست،
چون بید، در پایِ علم، شد خمیده و برخاست.
ز لبِ تو، چشمهی معرفت، جوشید،
در دلِ من، نورِ حکمت، پدیدار شد.
سخنانت، چونِ باران، زِ آسمانِ دل،
سیراب کرد، اینِ تشنهیِ جان و تن، و دل.
هر کلامِ تو، مرواریدی درخشان،
که گنجینه یِ علم، شد، به دستِ انسان.
به راهِ تو، قدم نهادم، با جان و دل،
تا برسد، به قلهیِ دانش، به هر چه دل.
زِ توشه یِ تو، به هر آنچه که آموختم،
شدم در این جهان، به هرچه که میخواستم.
تو، چراغِ راهِ منی، در شبِ تاریکی،
هدایتِ تو، به من، شد، روشنایی و زندگی.
تا ابد، سپاسگزارم، از زحماتِ تو،
ای آموزگارِ مهربان، ای دریایِ دانشِ خود
بی نهایت سپاس
"طرحواره هستی"
ای آموزگار، خورشیدِ دانش و هنر،
که بر جانِ ما، زِ مهر، میتابی، سر به سر.
با دستانِ مهربان، و سخنی دلنشین،
راهِ علم و معرفت، به ما مینمایی، در زمین .
در کلاسِ تو، چونِ باغِ پرگل و شاداب،
دانشِ نو، با شوقِ فراوان، میروید، و خواب
از دلِ ما، هراس و تاریکی میرود،
و در ذهنِ ما، روشنایی میتابد، و سود.
با هر درسِ تو، دلِ ما، پر از شور و شوق،
به سویِ دانش، گامِ ما، استوار و قوی،
سخنِ تو، چونِ شمعِ فروزان و روشن،
در دلِ شبِ جهل، میتابد، و دیر نمیشود.
ای معلمِ مهربان، به تو درود،
که در راهِ دانش، ما را، همیهدایت میکنی.
تا ابد، یادِ تو، در دلِ ما، جاودان،
و به نامِ تو، دانشِ ما، میدرخشد، تو ء مان
سمیه بنائیان دستجردی