تا یاد شدش نام خدا از سر آن عرش

تا یاد شدش نام خدا از سر آن عرش
آرام گرفت این دل آشفته و جانم

در سایه‌ی رحمتش، دل‌ها شاداب گشت
هر غم و اندوهی ز دل‌ها برفت و رفت

چشمانم به نورش روشن شد، ای نور امید
در دل تاریکی‌ها، تویی نور و روشنی

با یاد تو ای خالق، ز غم‌ها دور شدم
در آغوش محبتت، ز هر درد رها شدم

تا یاد شدش نام خدا، جانم در امان
در این دنیای پر از غم، تویی مونس جان

هر لحظه که می‌گذرد، یاد تو در دل است
با نام تو زندگی، پر از عشق و شادابی است

ای خالق بی‌نظیر، بر دل‌ها بگشای در
تا در سایه‌ی رحمتت،بگیرم بال و پر

ریحانه عاشوری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد