من روحم را

من

روحم را

در شعرهایم می دمم

پروانه می شوند
تو

برای دفتر خاطراتت

پروانه

خشک می کنی!


(احسان پرسا)

پای رفتنم

پای رفتنم

پای رفتنم را پیش تو گذاشته ام

یادت هست

که نروم؟

حال

تو رفته ای

با پای من؟

یا پای من رفته است

با تو؟


(کیکاووس یاکیده)

برای پر گشودن‌هام، بالی تازه می‌خواهم

برای پر گشودن‌هام، بالی تازه می‌خواهم
برای زیستن، بودن، مجالی تازه می‌خواهم

از این تصویر غمگینم، از این دنیای تکراری
تکانی، انقلابی، اتصالی تازه می‌خواهم...

از این تکرار غمگینم، از این تمدیدِ اجباری
از این دریای بی‌پایان؛ روالی تازه می‌خواهم


کجایید اتفاقاتی که تا اکنون نیفتاده؟
کجایی پیرِ طالع‌بین، که فالی تازه می‌خواهم

مرا از خویش بسْتانید و چندی دور داریدَم
برای بازگشتن، انفصالی تازه می‌خواهم

من آن رؤیا به دوشم، با حقایق هیچ کارم نیست!
فقط از دار این دنیا، خیالی تازه می‌خواهم


نرگس صرافیان طوفان‌

ناخدای غمگین

خودم را فراموش کرده ام
نگران توام
مثل ناخدای غمگین ومبهوتی
خیره به سرنشینان یک کشتی
درحال غرق شدن
#دنیا_غلامی

در عشق چنان سوخته ام

در عشق چنان سوخته ام
وز عطش آموخته ام

که به صد عمرِ دگر
چاره بجز عشق نیابم

معشوق خیالیست !
در جام نگنجد !

چون سر کشم آن را
عشق است و مصیبت

در جام حقیقت
جز عشق نگنجد !

معشوق خیالیست
در جام نگنجد..

مجید جاوید

ترک آینه

ترک آینه
از گسل, زلزله, آوار بدم می آید
از غم و اینهمه تکرار بدم می آید
بسکه بیهوده زدم لاف شعف با دل خود
دیگر از لحظه ی انکار بدم می آید
گرد پیری به سرم ریخته حسرت هر دم
من از این بارش اجبار بدم می آید
عمر ما رفته ولی پنجره ای باز نشد
از در بسته چه بسیار بدم می آید

پر پروانه شکست از ترک آینه ها
من از این تلخی دیدار بدم می آید

پروانه آجورلو

خوب من..,

خوب من..,
شعر کوتاه مرا
سنجاق کن به موهای بافته اَت
همچون گُل سر یاسِ سفید
که عطر واژه هایش
روسری اَت را دچار بی تابی کند؛
و شب من طراوت زُلف تو را در آغوش بگیرد
مثل بی‌خوابی لحظه های خوشِ مستی
میان رؤیای چشمان خُمار
در سحرگاهِ چشمک ستاره های دنباله دار
برای میهمانی شب های مهتابی
که ماه در آسمان لباس نو می پوشد
تا صبح طلوع کند
بر تن قاب پنجره ها
و ایوان پُر شود از گُلدان های شمعدانی!


مرتضی سنجری

مرابه من برگردان...

رها و رقصان
چرخ می زنم
مست می شوم
در جمعیت طالب
با سکوتی از عمق,


پاهایم را می کشانم
با ضرب آهنگی از عشق
بر خاطراتم ؛

دست هایم آزاد,
چشمانم بسته,

به قدر لحظه ایی
در خلأ, که
خودم باشم

که برقصانیم,

تا بشکنم
ویران کنم؛
این هجم رقت بار
مستیِ جان را ,


به سازی کوک کوک
ببین مرا
کجاست این منِ
شبیه ی من؟!

مرابه من برگردان...

سپیده رسا