به لذت خستگی آنروزها

ازبالاتا
پایین شهر
خیابان به خیابان
کوچه کوچه
دستها
تنیده درهم
می رفتیم و
می رفتیم
و می رفتیم
تا کفشهای
خیس عرق
می سریدند روی زمین
ازفرط خستگی
اکنون نمی دانم
کجایند اون کفشها
اما من هنوزهم
خیابان به خیابان
کوچه به کوچه
درپی همون ردپاها
دنبال آدمهاش می گردم
وبهر سکوئی که برسم
می نشینم . . .
به لذت خستگی آنروزها

رحیم فخوری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.