هوا روشن، بی خورشید!

هوا روشن، بی خورشید!
زمین خیس، بی باران!
همه به نظر، ناشناس!
مِه بود...

نسیم سعادتمند

دراقیانوس ِ زبان ها تنها آنانند،

دراقیانوس ِ زبان ها
تنها آنانند،
که مترجم ِ زبان ِ همند.
اگر که ترکه ی گیلاس ِ آگاهی،
را
با باتون ِ حماقت،
مقابل نگذاری.!


اسفندیار شیخی

ای صبح

ای صبح
ای مهربان نسیم آواز خداوند
ای بیدار باش هر زیبایی
و ای جریان
بایدها
شورها
حضورها
و نغمه هایی برای بودن
و زیبا شدن
بهتر شدن
ای انحطات افکار من در نگاهت
و ای شروع در وجودت
چه میخواهی ؟
بگو؟
بگو تا من هم صدایت کنم.
نگاه تنها کافی نیست
.

کیوان رئیسی پور

حضرتِ یار

حضرتِ یار
غمگین تویی و
من بهاری ترین
حالتــِ امکانم
دست اتحاد ت را با
تمام کائنات هم
اگر بفشاری برای
فاش کردن رازهای نهانم
نمیشود که دوباره
بی خیال عبورکرد از
چشمانِ فریبایت
غمگین تویی
ومن چون خورشید عالمتابم
که با رویتِ تلخ ترین اتفاقات
هرروز زیباتراز قبل
ترانه ی زندگی را بر فراز ابی آسمان سر میدهم
من زیباترین حالتِ امکان
از چهار فصل سالم
با طراوت و پراز عشق.

لعیاقیاثی

در این روزگار تلخ

در این روزگار تلخ
مرا به بادام شیرین
نگاهت
دعوت کن

منوچهر پورزرین

جنگلی سبزم ولی کم کم کویرم می کنی

جنگلی سبزم ولی کم کم کویرم می کنی
من میانسالم ؛ تو داری زود پیرم می کنی

نیمه جانم کرده ای در بازی جنگ و گریز
آخر از این نیمه جانم نیز سیرم می کنی

این مطیع محض دست از پا خطا کی کرده است؟
پس چرا بی هیچ جرمی دستگیرم می کنی؟

سالها سرحلقه ی بزم رفیقان بوده ام
رفته رفته داری اما گوشه گیرم می کنی!

تا به حال از من کسی شعر بدی نشنیده است
آخرش از این نظر هم بی نظیرم می کنی !


من همان سرباز از لشکر جدا افتاده ام
می کُشی یکباره آیا ‘ یا اسیرم می کنی؟

چای تنهایی را

چای تنهایی را
به یاد تو
جرعه جرعه
می نوشم
تو نیستی
و غروب
چه بیرحمانه
"دلتنگی " تعارف میکند!!


منوچهر بابایی