ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بی تو من
بهاری در محاصرهٔ پائیزم
پر از تابستانی قدیمی
که حتی
باقیمانده های آفتاب هم
در نگاهم
پژمرده و خسته اند
پرویز صادقی
با مختصات التیام و نقاهت
هم قافله شده
از ازدحام جلوه های رنگی
با زیرجلدهای سنگی
عبور کرده،
روی پل پیروزی
پیمان دوستی می بندیم
با بهروزی
علی احقاق جهرمی
قصه همینجا شروع شد
نردبانِ دلت را بالا رفتم
به پنجره ی چشمانت رسیدم
نگاهِ چشمانت
با نگاهِ دلت ،
همرا نبود
درچشمانت ، گریز ، دو دو میکرد
ودر دلت
ماندن
بودن
وشدن!
به کجا پناهنده شوم؟
سردرگمِ کدام تصویر نباشم؟
چشمانت را باور کنم یا دلت را؟
بین زمین دلت و هوای چشمانت
معلق مانده ام
دستم را بگیر
تا با تو و دلت و چشمانت
درفراسویِ عشق
قدم بزنیم.....
مژگان رشیدی