فانوس لبریز از شعرت را می آویزی

فانوس لبریز از شعرت را می آویزی
بر گوشه ی چپِ هلال ماه.
چندمین روز بدون تو
دریا سر در خویش
گاه غران
اما چون تو
غریبانه خاموش
انگار کوری مادرزاد

در عمیق ترین موج فرو می روی
و قبل از غوطه ی آخرین
فریاد می زنی:
زنده باد
جهان،بی من.

ولی_رضایی

روبرویم ‌بنشین

روبرویم ‌بنشین
و چشم‌هایت را
در نگاهم جا بگذار
و نبضم را
نوشگاهِ بارانیِ بوسه‌هایت کن
قلبی که از اندوه تو می‌پاشد
در دوست‌داشتنت
کم نمی‌گذارد..


نیلوفر_ثانی

من از تبار تیشه‌ام ، با من غمی هست

من از تبار تیشه‌ام ، با من غمی هست
در ریشه‌ام احساس درد مبهمی هست

بـر گیسوانـم  بـوسـه زد  روزی خداوند
در سرنوشتم راه پر پیچ و خمی هست

وقتی مرا با خاک یکسان خواست، یعنی
در نقشــه‌ی جغرافیــای من بمی هست


سهــم من از شادی شبیه آفتـاب است
او هم نمی‌داند که حتا شبنمی هست!

جز زخم، این دنیا نخوردم تلخ و شیرین
آیا  در آن دنیـــا امید مرهمــی هست؟

به جست و جوی تو

به جست و جوی تو

در معبر بادها می گریم

در چار راه فصول؛

در چارچوب شکسته ی پنجره ئی

که آسمان ابرآلود را

قابی کهنه می گیرد.

احمدشاملو

سر می روم از خویش

سر می روم از خویش
از گوشه گوشه فرو می ریزم
و عطر تو
رسوایم می کند


شمس_لنگرودی

باید برمی گشتی

باید برمی گشتی
ولی دیگر مهم نبود
ماهی را هر وقت
از آب بگیری می میرد


میترا_پرنیان

در این محاکمه تفهیم اتهامم کن

در این محاکمه تفهیم اتهامم کن
سپس به بوسۀ کارآمدی تمامم کن

مرا که تیغ زمانه نکرد آرامم
تو با سیاست ابروی خویش رامم کن

به اشتیاق تو، جمعیتی است در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن

شهید نیستم اما، تو کوچۀ خود را
به پاس این همه سرگشتگی به نامم کن


شراب کهنه چرا، خون تازه آوردم
اگر که باب دلت نیستم حرامم کن

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسه ای تمامم کن