ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
مرا کاشته بودند
کاشته بودندم
تا با خورشیدهای عجول
احاطهام کنند
تو آمدی چنان نرم مرا چیدی
که رفتار نسیم را
در دست تو حس کردم
بیژن الهی
گاهی می خندم
گاهی گریه می کنم
گریه اما بیشتر اتفاق می افتد
به هر حال آدم
یکی از لباس هایش را بیشتر دوست دارد.
الهام اسلامی
میخواستم کوه باشم
تا به شانههایم پناهنده شوی
روزی سه بار زیر آواز بزنم
و تو به چراگاه عظیمتری
برای خواب برهها فکر کنی
تا لالاییام خواب درهها را عمیقتر کند
همه اینها را میخواستم
اما حیف با لالاییام
گوسفندها تنها
به چوپانی فکر کردند
که یک روز
فلوتاش را توی سینهات گم کرد
و به گله گرگها پناهنده شد
داوود مالکی