ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حال نگاهامون خوب نیست ...
همه چشم انتظار یه روز خوبیم ،
که نمیدونیم کى و کجا از راه میرسه ...
انتظار براى چیزى که اصلا نمیدونى کجاست ،
و دقیقا چقدر ازت فاصله داره و اصلا قرار هست برسه یا نه تلخِ یه مقدار ...
شاید من اینجورى حس میکنم ،
ولى این نگاه هاى خیره ى پر درد ،
با یه سلام و پرسیدن حال ، میشکنه و خط میفته بغل پلک هاش از خنده ...
با هم مهربون تر باشیم ...
آدمی است دیگر...
یک کاسه ای دارد به نام کاسه محبت
که بر خلاف کاسه صبرش باید هر چند وقت یک بار پر شود...
مدام از قصد کارهایی میکند،که از طرف کسی محبتی،دلگرمی،دلخوشی ببیند،حالا طرف چه آشنا باشد چه غریبه...
مثلا میگوید کاش میشد بمیرم که با هر بار شنیدن جمله خدا نکند دلش گرم این
شود که هنوز در این دنیا کسانی هستند که بودن او برایشان مهم باشد و رفتن
او غم انگیز...
آدمی بدون محبت میشکند
آدمی بدون محبت میمیرد
خدا کند کاسه محبت هر کسی مدام پر شود و کاسه صبرش خالی باشد...