دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش

دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش...

چه نماز باشَد آن را که تو در خیال باشی

چه نماز باشَد آن را
که تو در خیال باشی

تو صَنم نمی گذاری

که مرا نماز باشد....

عشقم همچنان باقی ...!

تنم فرسود
عقلم رفت و
عشقم همچنان باقی ...!

#سعدی

بسیار خَلافِ عَهد کردی

بسیار خَلافِ عَهد کردی
آخر به غَلط یکی وَفا کُن

ظالمی را خفته دیدم نیم روز

ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به
وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی مرده به

نقشِ او در چشمِ ما ،

نقشِ او در چشمِ ما ،
هر روز خوش‌تر می‌شود ...

سعدی

پرسید که: چونی ز غم و درد جدایی؟

پرسید که: چونی ز غم و درد جدایی؟
گفتم: نه چنانم که توان گفت که چونم

سعدی

اُمید وصل تو

اُمید وصل تو
جانم به رقص می‌آرد
چو باد صُبح که
در گردش آورد ریحان...

همہ بــر سر زبانند

همہ بــر سر زبانند
و تــــ❤️ــــو
درمیان جــانے...

#سعدے

مرا به هیچ بدادی و هنوز برآنم

مرا به هیچ بدادی
و هنوز برآنم

که‌از وجود تو مویی
به عالم نفروشم....


سعدی