از تو نوشتم و حیف ،یک شهـر عاشقت شد

از تو نوشتم و حیف ،یک شهـر عاشقت شد
خائن به خویش بودم ،این شعر خالقت شد


آنقدر خواندم از تو ، در گوش واژه هایم
تا که جنون این شعر، در عشق آفتت شد


این رسم عاشقی نیست،جانم فدای عهدت
هرکس گذشت از شهر ،چندروز صاحبت شد


در خـود غریـق بودی ، یادت نماند آخـر
ماهِ دلم که این عشق، یکروز قاقیت شد

هرکس که لیلیت شد ،مجنون شدی براهش
زیبــاتری که دیدی ، مغلــوب او دلت شـــد

رنگ‌ سقـوط بودی ، بــر جــانِ آرزوهــا
ویرانه گشت آخر،هرکس ک طالعت شد


تو ماه بودی و حیف، با سایه ها پریدی
هرجا گذشتم ام من ، بحث لیاقتت شد

شُهره به شهر گشتی،ای قلب شعرهایم
این بار بی وفـایی ، اوجِ حمــاقتت شد

دیگر گذشت جانم ،از خواب تو پریدم
اینبار این حمـاقت ،کابوسِ آخرت شد


ساناز زبرشاهی