هوا ابری بود؛ من در تمنّای باران؛

هوا ابری بود؛
من در تمنّای باران؛
دیگر رفته بودی؛
آن روز تکرار نشد.
من و خیالِ باران
و حسرتِ تو,
پایانِ این قصّه بود.

آیدین آذری

مهربانِ نگاهِ تو,

مهربانِ نگاهِ تو,
صحبتِ دیروز بود.
ندانستم کِی,
تهی از عشق شد!
من اما باورِ امروز ندارد دلم,
هنوز با شوق
خوشه می چینم از این باغِ خیالی.
هرگزِ تو همیشه‌ی من است.

آیدین آذری

این همه خواستنم

این همه خواستنم
تقدیم
به همه نخواستن های تو.
هر روز هم که نباشی
من با تو هستم
تا آن روز که باشم


آیدین آذری

گریزِ تو را جز گریز چاره نبود؛

گریزِ تو را جز گریز چاره نبود؛
با آنکه قلبم آکنده از خواهش بود.
نشسته‌ام در هوای تو؛
باورت هست؟
به خاطره‌ای مهمانم کن؛
ترسم رنگِ چشمانت را فراموش کنم.

آیدین آذری

در این تکرارها رازیست.

در این تکرارها رازیست.
برای من اما,
تلنگرِ خاطرات
و شبیخونِ تنهایی
با حس مبهم عشق
و اندکی حسرت.


آیدین آذری

زورقِ خیال من

زورقِ خیال من
در بحرِ بی میلیِ تو
چه زود
به حرمان نشست.


آیدین آذری