ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دست من را تو گرفتی این نمی شد باورم
نا امید بودم ز مهرت تا بگیری در برم
من که افتاده به خاکم دل زده از مردمان
تو مرا کردی بلند و برده ای بالاترم
هرچه دارم هر چه هستم لطف تو بوده فقط
لطف تو افتاده پس اینگونه گشته آخرم
مثل یک مادر گرفتی تو به دندانت مرا
مادری کردی برایم که نکرده مادرم
زندگیم را صفا دادی به شکلی تازه تر
رنگ ایمان داده ای بر زندگی و پیکرم
غرق نورم غرق شادی غرق عشقت بی دریغ
شادم از آن تا تو هستی دست تو پس بر سرم
گوشه، چشمی کرده ای بر ما نمی دانم چرا
با غمت پایان نمی یابد دگر من دفترم
ساکن از این زندگی لذت ببر چون عاقبت
لحظه ای آرام گشتم در کنار، دلبرم
محمدصادق قدرتی