ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ریسمانی به بلندای
ازل تا به ابد
آویختی،
تا مبادا ،
که گمکرده رهی،
سرگشته شود
در وادی.
ریسمان، حبلالهی،
وادیات، وادی عشق.
مبادا متفرق بشویم.
دوک در چرخش،
آغاز نمود:
ریسیدن،
بافیدن،
پیچیدن،
تا که کوتاه کند ره
به سرای بودن.
خود را برسانیم
به این چرخیدن،
رقصیدن،
آغاز کنیم:
بافیدن،
بالیدن.
با رقص دوک،
عاشق شویم؛
پیوند را محکم کنیم.
نخ در میان دست من،
دستان تو،
دستان هم،
ریسیدن آغازین کنیم،
پیچیدنی
شیرین کنیم.
ریسمان از سوی او،
نخ ز او،
وادی از او،
شعر وحدت را
سرایش می کنیم
ما سوی او.
طهورا عسکری داریونی