ریسمانی به بلندای

ریسمانی به بلندای
ازل تا به ابد
آویختی،

تا مبادا ،
که گم‌کرده‌ رهی،
سرگشته شود
در وادی.

ریسمان، حبل‌الهی،
وادی‌ات، وادی عشق.
مبادا متفرق بشویم.

دوک در چرخش،
آغاز نمود:
ریسیدن،
بافیدن،
پیچیدن،

تا که کوتاه کند ره
به سرای بودن.

خود را برسانیم
به این چرخیدن،
رقصیدن،

آغاز کنیم:
بافیدن،
بالیدن.

با رقص دوک،
عاشق شویم؛
پیوند را محکم کنیم.

نخ در میان دست من،
دستان تو،
دستان هم،

ریسیدن آغازین کنیم،
پیچیدنی
شیرین کنیم.

ریسمان از سوی او،
نخ ز او،
وادی از او،
شعر وحدت را
سرایش می کنیم
ما سوی او.

طهورا عسکری داریونی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد