می نویسد
از زیر برگهای
پنهان شده
شعرم
که در وزشت
ناله های دلم
برخاست
ناله های شیرین
مثل وزشت
با لبخند
برگهای دلم
را زیر و رو کرد

............
فراموش می‌شوم
در چشمان مهتابی‌ات،
در دل تاریکی که به شب پیوسته است،
میان گره‌های نرم موهایت
دود می‌شوم
و در ستاره‌ای گمشده،
پنهان می‌مانم.

لحظه‌های فراموش‌شده در نسیم زمان
شاید در رویای دیگری
باز بیدار شوم،
در سکوت شفق قطبی،
که رنگ‌ها در آن می‌رقصند،
در سبزینه‌های گندم
که دست یک عاشق
به آرامی به هم گره زده است.

شاید یک فرصت پیدا شود
تا در بادهایی بی‌نام
در نسیم شب، در خانه‌ای برفی
گل یخ زده‌ای باشم
که در آغوش خورشید جان می‌گیرد.

در حس شیرین خرما،
در دستان پرحس تو جا شوم.
در نوای موسیقی چوپانی
که در دل نی تنها قصه می‌گوید.

شاید در کناف موهایت
گل سر قرمزی باشم
که روی شانه زمان بافته می‌شود،
دانه‌دانه موهایت
نظم بی‌قانونی از یک حساب

باشم.

تورج آریا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد