ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
از بازیِ لب و خط لبخندت
به انحنای سرخی گونه تا
زیباییِ چشم و پلکی که باز و بسته کردنش
نفسم را حبس و قلبم را به تپش می اندازد،
اوه اوه اوه، مثل شکار لحظه هاست؛
دیدنو خواندنو نوشتن از تو را می گویم...
تو را از دامنه ی زلف سرت دوستت دارم و چه خوب
سپیدی نقره گون لابه لای گیسوانت
ممتدی و یک جانبه، نگارانه هدایت می کند
دوست داشتنم و دوست داشتنت را
تا به آن جا که عشق به پایان می رسد؛
نوک انگشتان پاهایت را می گویم...
سرمدیم
ای جان من و جانان دلم
در افکار خویش از پس گفته های من
در پی که و چه می گردی و جستجو میکنی؛
به من نگاه کن ، تو را می گویم...
عشق تویی و اول و آخر تویی
ای تو همه قلب و عشق من
چه بی تکرار و بی انتها و پایان ناپذیری...
عبداله قربانپور