به طور اتفاقی من

به طور اتفاقی من
در قفسی هستم که در آن
صدا از هوا ساکن‌تر است

نوکیسه در رخت بلندبالا
جهنمش را بر دقیقه‌ها اتو می‌کشد
چرا که سنت خاکستر
رود نمی‌شناسد

تنها فریاد تن‌خراش یک شبانه
و شقایقی رسا

جایی که ما تنها از نشاط تقلید می‌کنیم
هیچ کاردی زخم نمی‌زند به اتصال‌ها
اما چون هیاهوهای هندسی و آکروباتیک
صرفاً یک تظاهر است
هنوز هم می‌توان شلنگ‌های پروانه‌پاش را
به روی خانه‌ی عنکبوت‌ها گرفت.


حسین صداقتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.