تکه یخی که عاشق ابر عذاب می شود

تکه یخی که عاشق ابر عذاب می شود
سر قــرار عاشقی همیشه آب می شود

به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانــه خراب می شود


کنار قله هــــــــای غم نخوان برای سنگ ها
کوه که بغض می کند سنگ ، مذاب می شود

باغ پُــــــــر از گلی که شب به آسمان نظر کند
صبح بــــه دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود

چه کرده ای تـ♥ـو با دلم که از تـ♥ـو پیش دیگران
گلایه هم کـــــه می کنم شعر حساب می شو
د

کاظم بهمنی

ناز چشمانت کشم آنقدر، حیرانت کنم

ناز چشمانت کشم آنقدر، حیرانت کنم
بی وفا در قدرت من نیست زندانت کنم

نذر کردم گر تو را روزی به دستت آورم
نوگل این بوستان شمع شبستانت کنم

جام دل انداختی با غیر هم پیمان شدی
مرغ در دام توام، ناچار فرمانت کنم

بنده عشق تو بودن منتهای زندگی ست
جان نا چیزی که دارم آن به قربانت کنم

دل پریشانی مکن جانا که عمری در سکوت
لب فرو بستم مبادا تا پریشانت کنم

کاش در صحن خلوص عشق چون آزاده ای
مفتخر بودم به یک لبخند مهمانت کنم

ابر بودم، آسمان بودی ولی غافل که من
میتوانستم به آهی غرق بارانت کنم..

سیمین بهبهانی

دیوار اتاق کوچک من

دیوار اتاق کوچک من
پُر شده از عکس های لبخندت
مبادا روزی
صورتت طعم غم را بچشد
بر چروک پیشانی طاقچه ی دلم
همان جا که عطر گُلدان ها پیچیده
کنار آینه و دیوانِ شعر و گّلابدان
که قلب تمام شاعرانه ها می گیرد؛
وقتی گریه های تو را می بینم
انگار خدا در میان اشک چشمانت لنگر انداخته
شبیه کشتی بدون ناخدا
که نگاهِ غروبِ واژه های اندوهگین ساحل
به انتظار بوسه ی مژگان خیس ماه نشسته
در تلاطم جزر و مد دریا!


مرتضی سنجری

به چشمانت نمی‌آید بفهمی رازداری را

به چشمانت نمی‌آید بفهمی رازداری را
بیا پنهان کنیم از هم
از این پس بی‌قراری را ...!

# محمدحسن جمشیدی

[دستم قلم؛ چشمم غـزل؛دفتــر بیاور]

[دستم قلم؛ چشمم غـزل؛دفتــر بیاور]
قلبی بـــــــرای ثبت ایـن منظـر بیــاور

در کوچــه باغ خاطراتم خوش نشستی
در ساغـــرت می نــــه! کمی باور بیاور

خسته شدم از سیب سرخ گونه هایت
یک میوه ی ممنوعـه ی نوبـــــر بیاور


از همنشینی با تــــو سرمستم عزیـزم
با گیس عشقت انــدکی عنبـر بیــاور

لیلا بشو مجنون شدن با مـن بمانــد!
از کوثــر چشمت کمـی گوهـــر بیـاور

از آیتِ دینـــــداری ات چیـزی ندیدم
لطفاً شرابــی نــاب در ساغــــر بیـاور


مهرداد خردمند

در درونم شهری شبانه است

در درونم

شهری شبانه است

آسمانی از ستاره دارم

با ماهی میان پنجره ام

که مرا می شناسد

پرویز صادقی

در و دیوار پنجره بارانیست

در و دیوار پنجره بارانیست
چشم من طوفانیست
گاهی اشک را می بارد
گاهی بغض را خفه می کند
داد رسی نیست به دادم برسد
دل تنها و غریب
عشق را می گرید

شقایق پاکی پودنک