ازقلب سوختهام جوانه بزن شوق سوخته درجانم
ایمان داشته باشبهعشق رهاشو در عمق چشمش
عشقرا پیالهپیاله بِچش جامِهرا یکباره خطاست
اندازه نگه دار اما درساحتعشق حَدی نیست
عشقاز ملکوت والاست عشق زمینی نیست
اگر عاشق شدی بعدآن دگری باشی نه همینی
اتشیکه بهسوختنت راضی دردیکه بهآن آرامی
عشقرا هیچ معنا مشخص نیست دردامّا همراهش
قداست دارد مقدس است عشق ایمان است
آمدوشدها فراوان باشد صاحبدل امافقط یکی
شاید گمان کنند فراموشمیشوند بگذار گمان کنند
توکه هروز قدم میزنی با او همان کوچهرا
زندگی میکنی تمام آن عکس هاو لحظههارا
بگذار برودکسیکه ماندنی نیست او عاشق نیست
عاشق میسازدو مجنون میشود فرهاد میشود
لیلی و شیرین میشود زلیخامیشود و انگشتنما
اما امروز عشق از محالات والاست و نایافتنی
جیبپُر خود عشق است مادیات والاتر و مقربتر
از عُمق درد جوانه بزن امید سوخته در قلبم
اعتماد کن بهعشق رهاشو درعمق چشمش
اما بدان که امروز چشمهاهم دروغ میگویند
علی تعالی مقدم
آسمان چشم او آبی آبی است
گاه ابری
گاهی اما آفتابیست
در نگاهش برق امید
در هوایش عشق جاریست
بر لبانش بوسه لطف و محبت
خاستگاه زندگی و کامیابیست
هرچه گفتیم و نوشتیم
دلیلش دوری و تنهایی اما
از سر ناچاریست
مهرداد درگاهی
و در نزدیکی این شهر
بهار پشت درها مانده است.
کسی لگد به پهلوی زمستان نمی زند!
همه در خواب،
رویای شکوفه زدن میبینیم...
.
وقتی تو نیستی
دیگر چه فرقی دارد
بهار باشد و عطر یاسها
به مشاممان خوش بیاید،
یا زمستان باشد و کمی برف باشد
و استکانی چای،
که حالمان را خوب کند...
.
وقتی تو نیستی
گرم و سردِ روزهایمان تکراریست.
باور کن...
. #مهران_رمضانیان
تمایل ما بە تغییر آینده، ما را وادار
میکند تا این حقیقت بنیادی را فراموش کنیم کە:
«زندگی چیزی جز لحظهی حال نیست.»
لحظەای کە برای همیشە ناپدید میشود.
اروین یالوم
ماجرای من و تو، باور باورها نیست
ماجراییست که در حافظه دنیا نیست
نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم
ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست
تو گمی درمن و من درتو گمم باورکن
جز دراین شعر نشان و اثری ازما نیست
شب که آرام تر از پلک تو را میبندم
بادلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
من و تو ساحل و دریای همیم اما نه!
ساحل اینقدر که درفاصله با دریا نیست…
“محمد علی بهمنی”
گاهی...
باید رفت ...
و آنچه ماندنیست ...
را جا گذاشت ؛ مثل یاد ...
مثل خاطره ، مثل لبخند ، رفتنت ...
ماندنی و با ارزش میشود وقتی که...
باید بروی ، بروی و ماندنت پوچ و ...
بی فایده است وقتی که نباید ...
بمانی ، بمانی ...!
#آنا_گاوالدا
این روزها ، از آدم های روزگارمان خسته ایم !
منتظر هم نیستیم کسی بیاید و ما را بلد باشد،
نه !
ما فقط نسل گره خورده
به روزهای ممتد به نرسیدنیم ...!
رومینا_معین_زاده
تاری غم و ساز شب آهنگ ماستی
دوستی مناسب و هماهنگ ماستی
تاریک گشته بر نظرم آسمانِ دل ,
ای هم نشین بیا کههم رنگ ماستی
هم کارد میشناسیم هم جوهر ورا
اما تو گوهری گران سنگ ماستی
بیا سخن بگو و راه چاره چیست
تو مرحمیِ زارِ دلِ تنگ ماستی ,
روی یک تصادف امشب به نزد ما
مهمانی بر اسارت بر چنگ ماستی
ساویز بلخی
درین سرای بی کسی اگر سری درآمدی
هزار کــــــــــــــاروان دل ز هر دری درآمدی
ز بس که بال زد دلم به سینه در هوای تـ♥ـو
اگـــــــــــــــر دهان گشودمی کبوتری درآمدی
سماع سرد بی غمـــــــــــان خمار ما نمی برد
به ســــــــــان شعله کاشکی قلندری درآمدی
خوشــــــــــــــــــا هوای آن حریف و آه آتشین او
کـــــــه هر نفس ز سینه اش سمندری درآمدی
یکی نبــــــــــــــــود ازین میان که تیر بر هدف زند
دریغ اگر کمــــــــــــــــان کشی دلاوری درآمدی
اگــــــر به قصد خون مـ♡ـن نبود دست غم چرا
از آستیــــــن عشق او چون خنجری درآمدی
فروخلید در دلم غمی کــه نیست مرهمش
اگــــــر نه خار او بدی به نشتری درآمدی
شب سیاه آینه ز عکس آرزو تهی ست
چه بودی از پری رخی ز چادری درآمدی
سرشک سایه یاوه شد درین کویر سوخته
اگر زمانه خواستی چه گوهری درآمدیℳ
هوشنگ ابتهاج