تحمل ندارد

تحمل ندارد
یک قطره اشک تو را
بسکه کوره ی دلم
داغ دارد
جگر سوز
.

.
.
.
.
.
مریم_سلیمانی_صالح

کبریت زدم

کبریت زدم
تو برای این روشنایی محدود گریستی
سراپا در باد ایستادم من فقط یک نفرم
اما اکنون هزاران پرنده را در باد به یغما می‌برند
از مهتاب که به خانه بازگردم
آهنها زنگ خورده‌اند
شاعران نشانه ی باد را گم کرده‌اند
زنبوران،عسل را فراموش کرده‌اند
افق بی روشنایی در دستان تو نازنین جان می‌بازند
من گل سرخ بودم
که سراسر مهتاب را شکستم

"احمدرضا احمدی"

در حال حاضر این حرف آخر من است

در حال حاضر این حرف آخر من است
دیگر از کتابت و واژگان فخیم
فاصله گرفته ام
خسته ام کرده اند
این بزرگان چراغ و حماسه
می روند جایی دور
که از نزدیک ما سخن بگویند!
آخر این همه خالی
این همه دهان گشوده تا انتهای جهان
دست ها، دهان ها، نام و تاول و دشمنام
بستر و بوی نفت،
خیابان قدیمی جمشید
کبوتران سربریده و کنفرانس
اصلا همین رفتگر خسته


سیدعلی_صالحی

گاه با خود می اندیشم

گاه با خود می اندیشم
شاید زندگی جویبار کوچکی باشد
که یک روزِ نه چندان دور
به بیکران دریا می‌رساندم
و من
تمام دلواپسی ام این است
که در آن حجم بی نهایت
تو را چگونه پیدا کنم؟

ساغر روحانی فر

مرا دوست بدار!

مرا دوست بدار!

به سان

گذر از یک سمت خیابان

به سمتی دیگر؛

اول به من نگاه کن

بعد به من نگاه کن

بعد باز هم مرا نگاه کن...!

(جمال ثریا)

سبز می‌شود

سبز می‌شود
با دستان تو
کشتی عشق

عبدالعظیم_خویی

با هر بوسه زنجیری در من می گسلد

با هر بوسه زنجیری در من می گسلد
بوسه های پیوسته
زنجیرهای گسسته

من از رطوبت و آهن، حرف نمی زنم

از تو می گویم
که دیوانگی ام را
به لب ها می دهی


آسیه_حیدری

من هر روز موسیقی صبح را می‌نواختم

من هر روز
موسیقی صبح را می‌نواختم
با سرانگشتانم زخمه می‌زدم بر خیال تو و
امیدم تن کوچه را رنگ می‌بخشید

اگرچه سخت و ناممکن
نگاه تو معنای امید و
شوق تو، شوق کودکانه پریدن از یک بلندی کوتاه بود
کاش تا همیشه
شهر از نفس‌های ما پر می‌شد


مروارید باقری