خسته شو! اعترافم کن...

خسته شو!
اعترافم کن...
فریادهایِ خاموشی ات
سالهاست گوش هایم را خراشیده اند.
-
در کویر گم شدی؛
دور شدی...
کوچک...
دووور...
کوچکتر...
رفتی
اما چراغ هایِ هر قریه که به خونِ دل یافتی
تنها یادِ من بود که سو سو می زد...
-
خاطراتی از من که هر شب بالشت را
بر نفس هایش فشردی
هنوز جان دارند...
برف بود که پاشیدی
چون خاکِ سرد
به سماجتِ تصویرهایم
در همآغوشی هایت...
-

و بویِ هیچ قهوه ای عطرِ مرا
از شامه ات نبرده است...
-
تمامش کن.
خسته شو...
اعترافم کن.

پریساقاسمى

سلام

اینجا

کنار پنجره

تنها به این فکر می کنم

که چند شاعر

تنها

کنار پنجره

به نم نم باران سلام می گویند

(شیدا نوذری)

قهوه ات را دردلِ گرمم بریزم خوب است؟

قهوه ات را دردلِ گرمم بریزم خوب است؟
یاشوم شمعی،درونت شعله، گیرم خوب است؟

باید ازعشق توتصنیفی بسازم ،صبرکن
من اگر روزی بدون توبمیرم خوب است؟


مشکلِ من چیدن گل مُژه هایت بود،یار
اینک ازباغ لبت ،صحبت بچینم خوب است؟

خال مشکین لبت،بمبی ست بی رحم واَمان
اینکه، هرلحظه از آن بوسه بگیرم خوب است؟


زندگی بایدشوم درتو،نه پای خستگی
خستگی رابی تو،درکفشی، پراز غمها بریزم خوب است؟

درکنارهرقدم ازخنده هایت خانه ایست
من اگر صاحب شوم، درآن را بشینم خوب است؟

فاطمه شایگان

طولش نمی‌دهم؛

طولش نمی‌دهم؛
- بیا،،،
هلاکِ آمدنت،
--"منم"!
لیلا_طیبی

و باز هم شب

و باز هم شب
و تکرار دوباره ی
من و خاطرات و دلتنگی
رها شده در آغوش باد
مست و بی هدف
کاش چشمهایت
صبح یکی از همین روزها
جای خورشید طلوع میکرد

و شب تا همیشه
از دنیای من میگریخت
من میماندم و تو
و یک دنیا
نور و عشق و خوشبختی...

ساغر روحانی فر

زخمی کهنه ام سایه رنجی پایان یافته،

‌زخمی کهنه ام
سایه رنجی پایان یافته،
دوستت دارم
و به لمس سرانگشتانت بر سایه این زخم
دلخوشم


شمس_لنگرودى

آخر کجای قناعت

آخر کجای قناعت
انسان را غنی میکند؟
من به دوستت دارم قانعم
اما سال هاست
در فقر تو
به سر میبرم ' ..


بیـــژن_ســـام

گریه را اگر

گریه را اگر
قالب شعری می دانستند
من تا کنون دیوان های زیادی سروده بودم!

مینا_آقازاده