دیوان نگاهت همچون واژه هایی هراسان

دیوان نگاهت همچون واژه هایی هراسان
پرسه می زنند حوالیِ تنهایی من
که بوی بغض می تراود
از اشک های جاری شده ی لبخندت
بر پیکر اندوهگین مژگان و چروکیده ی
صفحات مثنویِ کتابخانه ی قلبِ پریشانم؛
نگاهم که می کنی انگار
تمام میخانه های شهر چشمانت
در شعر لب های من احداث می شود!

مرتضی سنجری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.