ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ما که میخواستیم زمین را
برای مهربانی مهیا کنیم؛
خود نتوانستیم مهربان باشیم
اما شما
وقتی به روزی رسیدید
که انسان؛ باورِ انسان بود
درباره ما با مهربانی داوری کنید
برتولت_برشت
چگونه دایره شد راه و
دایره
شد راه
چه دیر
از دوایر خود دور می رفتم
مرا
در مغربی که می رفتم
شرق دیگری می آمد
آغاز رؤیتم می شد
خاکه های زلف تاریکم
در سردسیری که ستاره می سوخت
و خنجری که در پهلوم
غلت های ابریش را می زد
گرگ و میش
مرا
شرق دیگری می آمد
با قله هاش که برخیزم
با دره هاش که بریزم
از جراحات ماندهام
گشت و واگشت.
فیروزه_میزانی
دستت را به من بسپار
دوست دارم
سرت را
در چشمهایم فرو کنم
جهان از نقطهای زیباست
که لبهایت از قلم بیفتند!
ماهیها را که ببلعیم
تازه دریا شروع میشود
یادت هست؟!
مسافران زیادی
سوار قایق شکسته ما شدند
که حتی نفهمیدیم کجا پیادهشان کردیم
ایکاش نهنگها را بلد بودیم
یا یکروز صبح
خسته از همآغوشی خورشید
من
ترا به دنیا میآوردم
شیربها حلال خودت
فقط قول میدادی
سرت را از چشمهایم بیرون نکشی
دریا در ادامه خودش همیشه دریاست.
فهیمه_محمودی
دستت را به من بده
نترس !
با هم خواهیم پَرید،
من از روی رویاهایی که رو به باد وُ
تو از روی بوته هایی که باران پَرَست.
امید و علاقه ی من از تو،
اندوه و اضطرابِ تو از من.
واژه ها، کتاب ها و ترانه های من از تو،
سکوت، هراس و تنهایی تو از من.
حضور، حیات و حوصله ی من از تو،
تَراخُم، تشنگی و کسالتِ تو از من.
هلهله، حروف، هر چه هستِ من از تو،
درد، بلا و بی کسی های تو از من . . . .
سید_علی_صالحی
مجنونهایی هستند که آنقدر مجنوناند،
که هیچ چیز نمیتواند تبِ زیبایِ عشق را از چشمانشان برُباید.
خداوند مورد رحمتشان قرار دهد؛
به خاطر وجود آنهاست که زمین گرد است و خورشید هر روز طلوع میکند.
کریستین_بوبن