ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کلمات را
به دستانِ تو میسپارم
از عمقِ پچپچههای عشق
به سردیِ دنیایِ احوال آدمی
که اگر مجالِ گفتگو نبود
سکوت
درمان هیچ دردی نمیشد
و حرف، بیتکان هیچ لبی
در گلوگاهِ زمان
همان اشارههایِ نخستین
به در و دیوار غار
باقی میماند
نه مردی بر اریکهی گل سرخ
ترانهگوی عشق می شد
و نه زنی
نیایشگاهِ روشنی
اقامه میکرد
کلمات را
به جانِ تو میسپارم
تا دنیا هست
بچرخد همارهیِ شکوه هرواژه
نفس به نفس
سینه به سینه
تا عشق
امتداد راه آدمی
و کلمه، پایدار بماند .
نیلوفرثانی
فاصله از زخم های پیاپی
جز به مرهم ِبوسه ی تو
ممکن نیست
تو باغبان و دست هایت معجزه
دراین باغ
رسمی جز بهاران نیست
گذر از سکوتی رنج آور
به زمزمه ی نام تو میسرست
که درعصیان ِنبودَت
حرفی بجز
مرگ باران نیست
درمانده ایم از تقدیر ِبی رحم روزگار
دری به بخت سپید
جز با دست های تو
گشوده نیست
این فرصت ِرستگاری آخر ست
فرصت ِستایش ِقامت ِعشق
جز بر اندام تو
هیچ برازنده نیست
ماه میچرخد دور چشم هایت
در من روشنی بجز
تماشای چشمه نیست
باران میدود میان رگ های ِآسمان
عطش درالتهاب ِجان
این چشم براه تو
جز بیابانی تشنه نیست
زمان میرود و دست هایم
هنوز ازتو خالیست
کجاست دیدارت
که اینروزها قرار هیچ وعده نیست ...
نیلوفر ثانی
درمن زنی ست
گرچه پاییـزَش طولانی
گیسوانش را
با یادی از تو
شکوفه می آراید..
نیلوفر ثانی
برگ ِپاییز
برگ ِباران
برگ ِبوسه
ورق بزن
برگ برگ این دل
راوی قصه ایی
از من و توست
نیلوفر ثانی
مگر از عشق می توان برید
وقتی پایِ چشم های تو
در میان باشد..
نیلوفر_ثانی