جانم به لب آمد از جدایی باز آی

جانم به لب آمد از جدایی باز آی
رویی بنما بکن وفایی بازآی

سرگشته شدم من از فراقت ای دوست
با من ،تو نکن جور و جفایی باز آی

بیمارم و در بستر مرگم یارا
جانم به فدایت تو شفایی بازآی

گر چشم رقیب شکارت نکند
آرام بیا تو در خفایی بازآی

دل در غم و چشمم نگران است هنوز
جانانه من بده صفایی بازآی

در مه همه شب روی تورا می‌بینم
نزدیکِ دل آرام دوایی ، بازآی


عاطفه قنبری