در میان جمع گل ها او گلی تنها شد و

در میان جمع گل ها او گلی تنها شد و
تا که من را دید از عمق دلش، شیدا شد و
بید مجنون بود با آرامشی افرا شد و
او ز دانایی بی حدش بسی سودا شد و
در نگاهم مهد علیا، بود تا بلوا شد و
قصد رفتن کرد من باور نکردم، تاهمی در وا شد و
گوئیا روز حساب و محشر کبری شد و
رفته رفته سیل اندوهش چونان دریا شد و
مرغ روحم چون که بی‌پر گشت بی‌پروا شد و
او که خود از ابتدا مأوا، چه بی مأوا شد و
عشقِ رویایی ، مکرر بر دلش رویا شد و
آتش عشقش مرا سوزاند لیکن شعله اش
دامن او هم گرفت و خود به خود رسوا شد و
او غزل های خودش را برتر اما ،
برترین شعر از غزل های دل طاها شد و....

حسین تنیده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد