ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تخته سنگی
صورت زخمی
در آغوش
این مه قد کشیده بر کوهستان
و نهیب عقابی طلایی
از فراز آسمان
و دو کبک
که پرواز را زیر پرهای بوته ای زمزمه میکردند
زیر باران مانده بودم
تویی در من بود با طعم چایی کوهی
و ترکیب را
زمزمه میکردم
به پونه ها سایه میزدم در خیال
و لاله ها را پرپر
ناشا
ای چیره بر فریب ، دیدم
تو بهتر چیده ای
که از شیب ، محرابی برای باران ساخته ای
و ریشه ها در آن وضو میگیرند
و من
چون زائری خسته
که همچنان در گل و لای بودم
عریان شدم از خیالات
در آغوش بکر تو
و دانستم
که خرد
بذری ست که بدون هوای تو
جوانه نمیزند ناشا
آرام آرام
تن را
سوار بر اسب رام شده ی روح
به جاده رساندم
با مشکی پر شده از آبهای بی ساحل آسمان
که از فلق سرچشمه گرفته اند
من
تمام تارهای گلویم را
با الفبای تو
سیراب کرده ام
ناشا
و قلبم را
چون نیلوفری آبی
برای تپیدن نور تو برهنه کرده ام
ناشا
من مشتاق آرزوهای توام
فرهاد بیداری