ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پرسیدند خانه امید کجاست؟
گفتم:
خانهی امید،
کلبهای بیدر و دیوار است،
که مرزش
نه چوب است،
نه سنگ،
که دل است و لبخند.
خانهی امید،
پنجرهای ندارد،
اما نور
از چشمهای رهگذرانِ خسته
میتابد به درون.
خانهی امید،
قفل نمیشود،
که هر که بیاید،
با زخمی یا بیزخمی،
جایی برای نشستن دارد.
خانهی امید،
سقفش از دعاست،
ستونهایش از صبوری،
و فرشش از مهربانیهای ناگفته.
آنجا،
باد اگر بیاید،
درِ بستهای نیست که بلرزد،
آتش اگر بنشیند،
دلهایی هست
که خاموشش کنند.
خانهی امید،
نامی ندارد،
نشانی نمیخواهد،
هر جا که دستی بیمنت
به سویی دراز شود،
آنجاست.
مازیار ارجمند