در سقف زمین نداشت تک ستاره ای

در سقف زمین نداشت تک ستاره ای
چشم به آسمان بود وابر پاره پاره ای
دست کشید تا ستاره ای دزدانه کند
در مُشت نشسته بود سنگ خاره ای
آهسته زیر لب به گریه گفت اقبالم کو
آمد ندای درسکوت ، تو بد بیاره ای


عبدالمجید پرهیز کار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.