این بماند که دلم خسته و ویرانه توست

این بماند که دلم خسته و ویرانه توست
این بماند که هنوزم که هنوز است دلم درپی توست
ما از این غافله عشق چه دیدیم خدا میداند
چه کشیدیم چه کردیم چه ها شد خدا میداند
من نوشتم تا بدانی عشق یک معجزه است
من نوشتم تا بگویم دردعشق یک حسرت است
اندر این حالی که من می گویم سال هاست میگذرد
سال هاست از این خیال مبهم درمانده ام میگذرد
عشق همچون قفسی است برای دل من

حال محکومم به یک حبس ابد در این قفس
ای خدا کاری یکن من ماندم تنهایی ام
ای خدا کاری بکن من ماندم دل تنگی ام
ای خدا حال دلم را به که گویم توهم میفهمی
من بگویم خسته ام درمانده ام کاری بکن
پس چرا منتظری معجزه کن
من هنوزم که هنوز است امیدی دارم
یا ببر من را از این وادی از این عالم
یا که یک معجزه کن هر لحظه نفس سخت در این عالم

سکینه حکمتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.