َمثل لیلی عشق را کُشتی, که تب دارت شدم

َمثل لیلی  عشق را کُشتی, که تب دارت شدم
شب به شب مجنون و بیدارم که,بیمارت شدم

چاره کن عاشق منم, احوال اشکم را ببین
پاک کن اشکم, که تنها, گرد پرگارت شدم

وعده دادی دوش را ,تا جان و قلبم نشکند
وعده هایت قصه شد من خام اشعارت شدم


هر دمی از غصه گفتی وقت شیدایی چرا
من که با تکرار هر شعرت, سزاوارت شدم

خوب می‌دانی دلم از شوق رویت زنده است
شوق دیدارم ,, دمادم,تازه دلدارت شدم

راضیه بهلولیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.