آغوشت با خانه‌ی خدا تنها یک تفاوت دارد

آغوشت با خانه‌ی خدا تنها یک تفاوت دارد
آن خانه هزاران زائر دارد
و آغوشت غار حرا است!

سعید فلاحی

نگاه کن رد انگشتانم

نگاه کن
رد انگشتانم
بر شانه ی گیسوانت
مانده ست
هنوز بوی تو را دارد
دور از چشم باد

منوچهر پورزرین

حیف است که در مطلع شعرم تو نباشی

حیف است که در مطلع شعرم تو نباشی
ای دور نمای تو گل وترمه و کاشی

وقتش شده ای عشق که با چشم غزلپاش
بر خاک غزل خیز دلم شعر بپاشی

با برق دو چشمان پر از شعر و نجیبت
الماس دلم را به نگاهی بتراشی

ای حسن خبرهای دو عالم خبر تو
من خسته ام از اینهمه اخبار و حواشی


ای آس دل و فاتح هر صحنه شطرنج
تو حاکم شاهانه بی حرف و تلاشی

برگرد و بیا دست و قلم منتظر توست
حیف است که در مقطع شعرم تو نباشی

مهساپارسا

روی صندلی در انتهای خلوت شب

روی صندلی
در انتهای خلوت شب
پشت برف ریزان زمستانیِ
باغ
خاطره ی تورا
به روی آخرین برگ های زرد پاییزی
چنان تجسم میکنم
که گویی تو را
نفس کشیده ام


معصومه رمضان زاده کرمانی

صبح یعنی می گشایم...

صبح یعنی
می گشایم.....
چشم من در چشم تو
باردیگر.....
می شود, ین دل
خاطر خواه تو...
دوست دارم هایم..
به گوشت
نجوا می کند ...
خنده ی تو باز هم
در دلم جا می کند...


مریم_ابراهیمی

هنوز هم گاهی چای که دم می‌کنم

هنوز هم
گاهی
چای که دم می‌کنم
یک استکان
برای تو هم می‌ریزم


می‌دانم نسکافه و کافی ...
دوست داری, می‌دانم
می‌گویم شاید
این بار بنوشی به کام من
چایی

سید مرتضی سیدی