چشمهای خسته ی یک مرد
یا گلوگاه بی قرارش ؟
کدام را باید اول بوسه باران کرد ؟
کدامیک بی پروای فصلی که گذشت
هنوز از پائیز گوشواره میسازد ؟
در کشاکشِ بیتابِ شال و شب و گیسوانم
کدام یک حضورِ آفتاب را گواه میگیرد
و فیروزهای آسمان را
و هرم داغِ خاطراتِ جنوب را
و عطشِ حتی یک نفس
در هوای جنگلهای شمال را ؟
از جاودانگی یک رویای با سعادت
کدام یک خوابِ هزار ساله میبیند ؟
چنان پر شکیب
چنان خالی از وهم
چنان بی دریغ
کدام یک دوست داشتن را
چون سینه ریزی
بر بلوغِ پیراهنِ همیشه بی قرارم میآویزد
کدام یک راهِ سفر را برای من بسته
صدای گرفته اش
لحنِ بغضی پیر گرفته
از ماندن و ماندن
قصهها گفته
کدام یک
در تمنّای با شکوهِ عشق
به دامانِ آخرین واژه آویخته
چشمها را
و گلوگاهش را
جنون وار
به مسلخِ نفسگیرِ بوسههای یک زن برده ؟
آه محبوبِ مهربانِ من
به خاطرم بیاور
از این فرسنگها فاصله
چگونه میتوان مردی خسته را نوازش کرد ؟
نیکى فیروزکوهی
تو نیستی
این باران بیهوده میبارد
ما خیس نخواهیم شد
بیهوده این رودخانهی بزرگ
موج بر میدارد و میدرخشد
ما بر ساحل آن نخواهیم نشست
جادهها که امتداد مییابند
بیهوده خود را خسته میکنند
ما با هم در آنها راه نخواهیم رفت
دل تنگیها ، غریبیها هم بیهوده است
ما از هم خیلی فاصله داریم
نخواهیم گریست
بیهوده تو را دوست دارم
بیهوده زندگی میکنم
این زندگی را قسمت نخواهیم کرد
عزیز نسین
حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
می خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می خواستم
می خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم
احمد رضا احمدی
+تو زندگی ما آدمها یکبار عمیق عاشق میشیم..که یا جرات بیانش رو نداریم
یا موقعیت جوریه که بازهم نمیتونیم بیانش کنیم..کلا خوشا به حال کسانی که هم عاشق میشن
و به عشق شون میرسند..چون نرسیدن تو زندگی میشه زخمی در دل برای همیشه
اری
همه ی شب ها
به صبح می رسند
همه ی روزها هم
به شب
اما اینجا زمستان ست
و یلدا بی انتها
نهایت شب ...
نهایت درد کجاست ؟
دلم پنجره ای
رو به افق می خواهد
سحر قاسمی
عشق یعنی
با تمام دهان ها خندیدن
و با تمام چشم ها
گریستن
پرویز صادقی