ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
فقط تو در کوچه راه می روی
وقتی راه می روی
فقط تو روی صندلی می نشینی
وقتی می نشینی.
آب
فقط در لیوان تو زیاد است.
فقط
دست های تو دستبند دارند.
فقط
دهان تو
لب دارد و گرم است
فقط تو ظریف و زیبایی.
دیگران وقتی رفتند
دیگر نیستند
فقط تو نزدیکی، وقتی دوری.
اوکتای رفعت
گر چه با یادش ، همه شب
تا سحر گاهان نیلی فام ، بیدارم
گاهگاهی نیز ، وقتی چشم بر هم می گذارم
خواب های روشنی دارم ، عین هشیاری
آنچنان روشن که من در خواب
دم به دم با خویش می گویم که : بیداری ست
بیداری ست ، بیداری
اینک ، اما در سحر گاهی ، چنین از روشنی سرشار
پیش چشم این همه بیدار، آیا خواب می بینم ؟
این منم ، همراه او ؟ بازو به بازو
مست مست از عشق ، از امید ؟
روی راهی تار و پودش نور ، از این سوی دریا
رفته تا دروازه خورشید ؟
ای زمان ، ای آسمان ، ای کوه ، ای دریا
خواب یا بیدار ، جاودانی باد این رؤیای رنگینم
فریدون مشیری
ناخـورده شـراب می خـروشیم
بـنـگـر چـه کـنـیـم ؟ اگـر بـنـوشـیـم
از بــی خــبــری خـبــر نـداریـم
پـس بـیهده ما چـه می خروشیم ؟
تــا چــنـد پــزیـم دیـگ ســودا ؟
کـز خـامـی خـویشـتـن بـجـوشـیم
دل مرده ، بـرون کـشـیم خـرقـه
وز مــاتــم دل پـــلــاس پــوشــیــم
این زهد مزوری کـه مـا راسـت
کس می نخرد ، چه می فروشیم ؟
با آنکه به ما نمی شود راست
ایـن کــار ، ولـیـک هـم بــکـوشــیـم
بـاشـد کـه ز جـام وصـل جـانان
یـک جـرعـه بـه کـام دل بـنـوشـیم
شب خوش بـودیم بـی عراقی
امــــــروز در آرزوی دوشـــــــیــــــم
فخرالدین عراقی
دیواری از مهربانی
برای خودت بساز
و خوبی هایت را
از آن آویزان کن
شاید رهگذری نیازمند آن باشد
بهمن نوری قاضی کند
با تو می توان
میان آفتاب زمستان
درد گرم شدن را نداشت
همچون تبی
که گونه های مرا بسوزاند
نسرین پرچمی