قبلا با یه سری از کلمات با هم آشنا شدیم، مثل دلبری، دلتنگی، دلداری، دل گرمی...
بگذار با یه کلمه جدید آشنات کنم، دلمردگی؛
وقتی که دیگه دلت عاشق کسی نشه بهش میگن دلمردگی،
حالا یک نصیحت هم واست دارم، اگه دل کسی رو کشتی دیگه طرفش نیا، نمیگم نبینتت خوب میشه ها، نه،
فقط داغ دلش رو تازه نکن...
روزبه معین
اگر دنیا
اندکی از بذر عشق من و دلبرم را
در دل زنان و مردان زمین میکاشت
دیگر بیگمان
جنگ و کین و انتقام
تا جاودان
از اینجا رخت برمیبست
شیرکو بیکس
مترجم : رضا کریم مجاور
چه عاشقانه با من بازی کردی
و من به همین سادگی
در پس عاشقانههای تو آب شدم
گاهی باید رفت
من و عاشقانه هایم
به خانه بر میگردیم
تو خوش باش با هزار قناری
که بر آسمان دلت پرواز میکنند
می خواهم ببینم
کجای جهان را خواهی گرفت
امیر وجود
معشوقه و عشق عاشقان یک نفس است
رو هم نفسی جو ، که جهان یک نفس است
با هم نفسی گر نفسی بنشینی
مجموع حیات عمر آن یک نفس است
فخرالدین عراقی
سه کبریت ، یک به یک در شب روشن شد
اولی برای دیدن تمامی صورت تو
دومی برای دیدن چشمانت
سومی برای دیدن لبانت
و بعد تاریکی غلیظ برای اینکه
به خاطر بسپرم همه را
زمانی که تو را در میان بازوانم گرفته ام
ژاک پره ور
ترکام نکن
ترکام نکن
باید فراموش کرد
هرآنچه را که میتوان
به فراموشی سپرد
هرآنچه را که گریختهاست دیگر از دست
باید فراموش کرد روز و روزگاری را
که به کژفهمی گذشت
باید فراموش کرد
زمانهای از دسترفته را
و لحظه لحظههایی را
که هرازگاه
با کوبش سوالها
قلب شادمانی را
آماج تیرها میکنند
ترکام نکن
ترکام نکن
ترکام نکن
ترکام نکن
من برایت
مرواریدهای باران
به ارمغان میآورم
از سرزمینهایی دور
که هیچگاه بارانی در آن نمیبارد
زمین را میکاوم
حتی پس از مرگام
تا اندامات را بپوشانم
با ردایی از طلا و نور
من برایت
عالمی به پا خواهم کرد
که پادشاهاش عشق باشد
قانوناش عشق باشد
شاهبانویش تو باشی
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی
دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی
از دل من تا لب تو راه چندانی نبود
من که شعر تازه می گفتم، تو از بر داشتی
قلب من چون سکه های از رواج افتاده بود
آنچه در پیراهن من بود، باور داشتی
شر عشقت را من از شور پدر پرورده ام
قصد خون خلق را از شیر مادر داشتی
دشتی از آهو درین چشمت به قشلاق آمده
جنگلی از ببر در آن چشم دیگر داشتی
پشت پلکم زنده رودی از نفس افتاده بود
روی لب هایت گلاب ناب قمصر داشتی
خاطراتم را چه خواهی کرد؟ گیرم باد برد
بیت هایی را که از من کنج دفتر داشتی
دختری که ازین شعر بیرون زده
در را پشت سرش نبسته است ...