ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آمدی؟
در انتظارت بودم
لحظه لحظهام سرشار از شوق دیدارت بود
رهآوردت آرامشم باشد
برای قدم زدنِ شانهبهشانهات همه چیز مهیاست
هوایت را با نفسهایم به درون میکشم
هر غروب دستانت را گرم در دستانم میفشارم
قدم به قدم بر سنگفرش خیابان، بودنت را فخر میفروشم..
آمدنت را دوست دارم
تو را میگویم پاییزجان.
سوسن_شیخ_محبوبی
پاییز را دوست دارم
این را به من گفت
و من از آن روز در حال فرو ریختنام
سنان آنطون
چقدر پاییز شده!
چقدر میطلبد که چتر برداری و زیر قطرات گاه و بیگاه باران قدم بزنی
و یقهی پیراهنت را از شدت باد و سرما بالا بکشی؛
که دستهایت را توی جیب ببری و از سرما بلرزی،
که باد بزند و قطرات باران روی گونه و پلکهایت بریزد.
چقدر این هوا تنهایی نمیچسبد؛
که حیاتی است هر پاییز کسی کنارت باشد و با تو حرف بزند
کسی کنارت باشد و تو را بغل کند
کسی کنارت باشد و با تو چای بنوشد، کسی کنارت باشد که برایت شعر بخواند
و دستهای یخ زدهات را میان دستهای گرمش بگیرد...
چقدر این هوا یک دوست کم دارد، یک رفیق، یک آدم خوب...
کسی که حقیقتا حرفهای تو را میفهمد و دیوانگیهای تو را میپذیرد،
کسی که به تو حق میدهد هر پاییز، از خودت بیخود باشی و هوا که بهم ریخت، بهم بریزی...
هوا کِی وقت کرد اینهمه پاییز شود و ما کِی وقت کردیم اینهمه تنها باشیم؟
نرگس صرافیان طوفان