چون خزان در برگریزان است گلریزان ما...
صائب تبریزی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
پاییز در راه است
اگر بدانی
چه کلماتی
برای زوال برگها
وخیابانهای زرد و خیس
برای نیمکتهای منتظر
و آفتاب مورب
برای حزنِ تو و تنهایی کوچکت
و اشتیاقت برای دیدنِ اولین باران
کنار گذاشته ام ؟
اگر بدانی
خزان که پشت پنجرهات بایستد
انارها که ترک بخورند
یلدا که دستش به گیسوی بلندِ تو برسد
برایت چه شعرها خواهمگفت ؟
چه شعرها خواهمگفت ؟
چرا که
من در پاییز شاعرترم
تو در پاییز زیباتری
عزیز حاجی علیاری
بیا مرا ببوس
بگذار پاییز سردرگم شود
کہ عشق از او آغاز شد
یا از بوسه های تو...