چون خزان در برگ‌ریزان است گل‌ریزان ما...

چون خزان در برگ‌ریزان است گل‌ریزان ما...

صائب تبریزی

هوا لبریز از عشق پرنده است

خانه گیج است
به کوچه می‌زنم
هوا لبریز از عشق پرنده است
و پیچک‌ها به هم تابیده‌اند
گویی پاییز شروع ترانه‌ای تازه است...

خاطره خشکیه . . .

کاش یکی‌ بود که توی کوچه‌ها داد میزد :
خاطره خشکیه . . .
خاطره خشکیه . . .
آنوقت همه ی خاطراتم را
همان هایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارند را
میریختم تو کیسه
و میدادم به او
و میرفت ردِ کارش !
همان خاطراتی که عوض کردنشان با نیم سیر نمک هم غنیمت است
نمکی که بتوانم هر روز رویِ زخمهایم بریزم
تا دردشان را از دست ندهند
زخمهایی که نبایند فراموش شوند
همان زخم هایی که خاطراتم به جانم گذاشتند..!!

چگونه می‌شود با یک سلام آدم را بگیرند از او

چگونه می‌شود با یک سلام
آدم را بگیرند از او
تقویمی با چهار پاییز
به او تحویل دهند؟

- هرمز علی‌پور -

درختان در پاییز راهی به تعمق‌اند.

درختان در پاییز راهی به تعمق‌اند.
از ما می‌خواهند که خودمان را بسته به ریتمِ جهانِ طبیعت ببینیم.
این‌گونه شاید زهر این آگاهی را بگیرد
که ما هم بالاخره خواهیم مُرد،
هر چند نمی‌تواند به طور کامل،
دردش را آرام کند...

پاییز در راه است

پاییز در راه است
اگر بدانی
چه کلماتی
برای زوال برگها
وخیابان‌های زرد و خیس
برای نیمکت‌های منتظر
و آفتاب مورب
برای حزنِ تو و تنهایی کوچکت
و اشتیاقت برای دیدنِ اولین باران
کنار گذاشته ام ؟

اگر بدانی
خزان که پشت پنجره‌ات بایستد

انارها که ترک بخورند
یلدا که دستش به گیسوی بلندِ تو برسد
برایت چه شعرها خواهم‌گفت ؟
چه شعرها خواهم‌گفت ؟

چرا که
من در پاییز شاعرترم
تو در پاییز زیباتری

عزیز حاجی علیاری

بیا مرا ببوس

بیا مرا ببوس
بگذار پاییز سردرگم شود
کہ عشق از او آغاز شد
یا از بوسه های تو...