ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کورسوی امید اگر نمی تابید
حجمِ پنهانی بودم از جنس مرگ
کتابی که فصلِ پایان آن
پوسیده است و ناخوانده برگ
کور سوی امید اگر نمی تابید
بیهوده رَهواری بودم ، نادیده فال
غَمواره اندودی از نسلِ درد
گم کرده راهی آشفته حال
کور سوی امید اگر نمی تابید
خشم بودم و خاک بودم و خون
و عشق دیگر مرهمِ دیوانگی نبود
هاله ی گمان بودم و سایه ی جنون
کور سوی امید اگر نمی تابید
ماه در دامنِ سیاهِ شب نمی خوابید
مرغِ آمین از شاخه ی معجزه میپرید
چنگالِ فراغ گریبانِ انتظار را میدرید
کورسوی امید همواره می تابد
که از ازل این حکم در جریان ست
که صبر در آیینه ی بی نهایت، برقرار
که راهِ عشق باشکوه و بی پایان ست...
هدیه قادری