ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
از آن کنعان سرشار از حسادت
بیا تا مصر سبز من ؛ عزیزم
که از عشق تو ضدّ هرچه دشمن
دقیقا مثل رستم ؛ می ستیزم
بیا آغوش بی دوز و کلک را
برایت باز وا کردم ، هوسناک
به عشقت گرم شد شومینه ی دل
بیا در استکان چایی بریزم
بیا وُ کشتزار قلب خود را
برایم کشتکاری کن؛ چمن کن
میان دشت دل با رقص و آواز
برویان بذرهای عطرخیزم
بنوش از این شراب کهنه ی من
تو هم مثل خود من اهل خمری
اگر کفاره اش جانست؛ باشد
ولی از هرچه عاقل میگریزم
به گورِ مردم خنّاس وحشی
من و تو؛ بقچه ی گیلاس وحشی
بیا باب دل من باش ؛ یوسف
بنوش از این شراب روی میزم
مهین اسدی آسترکی