صدای رعد و برق آمد

صدای رعد و برق آمد
آه باز باران ،عشق من آمد
دویدم ،دویدم زیر باران
چرخیدم و چرخیدم و چرخیدم
خندیدم و خندیدم و خندیدم
مادرم دلواپس نگاهم می کرد
ناگاه  از پشت پنجره گفت :
دخترم هوا سرد است ،سرما می خوری، بیا چترت ببر با خود
گفتمش مادر ،باران عشق است و من عاشق ، چتر حائلی ست بین ما
بعد ساعت ها زیر باران ،آمدم داخل با تنی   تب دار و خسته
مادرم گفت بیمار شدی ، سوپ آورد و حرف خوبی زد گفت دخترم عشقه یک طرفه بی معناست
عاشقی،  باشد ولی  او نیز باید تب کند پا به پای تو
حرف مادر ،حرف مادر به فکرم برد
عاقلم زین پس، عاشقی از یادم برد     


مریم محمدصالحی