در تصرف دیر تنت

در تصرف دیر تنت
هر چه فاصله هست را خون می ریزم
قتل عام میکنم پیراهن کاهنت را

در صومعه ی چشم هایت تمام خودم را به خاک می سایم
سردابه ی دهانت را می بویم
بوی خنکای مرگ می دهد

باورم را به عقب بر می گردانم
به توتم تنت نه
به آنیمیسم اندامت نه
به فتیشیسم جانت می رسم
و خودم را هر لحظه
برای تو قربانی میکنم


لیلامحمدی