عشق را این گونه من پنداشتم

عشق را این گونه من پنداشتم
گو که من آتش به جان انداختم
آتشی چون آب شفاف و زلال
آتشی در سرزمین های ضلال
آتشی کز آن دلم را سوخت جا
شد دلم را خانه دیوانه ها
عشق را هر کس بدید دیوانه گشت
عقل و جانش راهی میخانه گشت

ابوالفضل شیرمردی