علم بهتر است یا ثروت

یادم میاد
همیشه معلم انشائ
می گفت
علم بهتر است یا ثروت
آخرش هم معلوم نشد
کدام بهتر است
ولی حالا میدانم
درمان هر درد
عشق است

عشق ، اکسیر ناشناخته
اگر بیابی
گوهری گرانبها یافتی
در تنهایی
در غریبی و غربت
در کوچه پس کوچه‌های
عاشقی و حیرانی
آنچه تو را
تسکین می دهد
عشق است و عشق

عشق ، اکسیر ناشناخته
گویند عشق ، هجران دارد
کوی تو اگر آید
جان و دل آتش زند
مجنون
لیلی شوی
فرهاد
شیرین شوی
باز در غریبی روزگار
سرگردان ه فت شهر عشقی
ولی ندانی
این حال دلم
این آشفتگی روز و شبم
خود مطاعی گران سنگ است
چون عشق
اکسیر ناشناخته است

گر معشوق در آغوش گیری
زمان و زمانه و زمان سنج
به پایان می رسد
ولی آنچه تو را آرام کند
اندیشه عاشقی
و اکسیر ناشناخته عشق است

عشق ، اکسیر ناشناخته
در بین افلاکیان ، زمین و آسمان است
هر آنکس چشید
این طعم گس عشق
شفا گرفت ، از هر درد بی درمان
ذهن آشفته
چهره آشفته
دل آشفته
قلب آشفته
روزگار آشفته
این خود رهایی
از هر قید و بند زندگی یخ زده است
گرمای عشق
شعله نیاز هر قلب یخی است
رنگ سپید هر زندگی ست
سرخی هر چهره
مات زده است

عشق ، اکسیر ناشناخته
خواهد ماند
تا طمع جسم باشد
نیاز قوت باشد
تفریح عاشق یک شبه باشد
رها شدن از بند قفس زمان باشد


حسین رسومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد