زن چشم به راه تا مرد نقشی فزود

زن چشم به راه تا مرد نقشی فزود
تا آفتاب امید بر دلش پرتو کند

زن تمنا داشت با او یکسو شود
در خفا نامش به زن پیوند خورد

نقش خوشبختی بر جانش نمود
در پی اش راهی به سوی قله بود

زن نمی ترسید ز هجران مرد شب
این تب با وصالش تسکین بُود

گر وجودش در تشویش منفعل شود
تا سحر چشمانش از زندگی سیر بود


منوچهر فتیان پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.