| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
کلبه سرد و خاموش
قاب بدون عکس
تابلوی سفید بی نقش
گل سرخ عشق
حکایت کننده یک
چیز غم انگیز است
آن هم غمخانه عاشق
کوچه بن بست
درخت اقاقیا
بدون قرار عاشقی
یک فنجان چای تلخ
بدون شرح
قلب یخ زده
دل رنجیده از زمان
حکایت یک چیز است
غم خانه عاشق
تماشای غروب ماه
ندیدن شبنم
بر روی گلهای اطلسی
سلام بدون پاسخ
درونی شعله ور
عشقی دست نیافتنی
آرزویی کوچک
به اندازه یک لحظه
دیدار پشت پنجره
حکایت یک چیز است
غمخانه عاشق
نبود غمخار آشنا
نبود قطرات باران
بر گونه معشوق
نبود دفترچه خاطرات پنهانی
نبود اشک شوق وصل
نبود یک جرعه می ناب
حکایت یک چیز است
غمخانه عاشق
آمدن پاییز بجای
بهار و تابستان و زمستان
برگ ریزان لحظات عمر
در واپسین نفس
نداشتن قصه تلخ و شیرین
سنجاق سر فیروزهای
در گوشه طاقچه فراموشی
حکایت یک چیز است
غمخانه عاشق
خواهم پذیرفت
غصه قصه نانوشته
نبود معشوق دل داده
سفره بی رنگ
دل رنجیده از روزگار
من عاشقم
عشق پنهان از معشوق
نداشتن فرصت
برای اندیشیدن
که عاشقی را آموخته ام
یا اینکه بازی کودکانه
ذهن آشفته یک مجنون
بیش نیست
من در غمخانه عاشقی
تنها به دیدن انتظار نشستم
بالاخره لیلی از کوی مجنون
خواهد گذشت
آن گاه خواهد دید
عاشقی چه طعمی دارد
من دیگر از این
غمخانه عاشقی
خواهم رفت
و قصه عاشقی من
به یادگار بر روی دیوار
این غمخانه عاشقی
خواهد ماند
حسین رسومی