من کی ام...؟!

من کی ام...؟!
نقطه ی پرگار وجود
که جهان دور سرم می‌چرخد

سرزمینم پَرِ کاه
شده رقّاص جشنِ بادی سرد

تنم از جنس سایه های سکوت
و لباسی به آن تنیده شرر
تبِ داغِ زغالِ خودسوز است

و زمان، فاتحِ فریبِ گذر
دویده بر رَکَبِ اسبهای بی موسم

و من نشسته در اندیشه ی تراسِ ازل
مسافری به خیابانِ گمشده در مه
نشانه از بَلَدِ انحلال می جویم

تمامِ آینه ها راه را می‌دانند
اشارتی به درون از نگاه می‌خوانم

میانِ ورطه ندارم هراسی از پرواز
که بالِ من شده آغاز از آستانِ هلاک

به مذهبی که در آن هر پیمبری گشته
طلایه دار همان سایه های مهرآیین

در ازدحام هجوم هوس به هیمنه ها
"رها"یی از همه و هیچ،اصلِ باورِ ماست

جمیله اتکالی شربیانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد