عشق، افسانه‌ای گم نیست، حقیقت در وجود ماست

عشق، افسانه‌ای گم نیست، حقیقت در وجود ماست
چراغی در دل شب‌ها، که نوری در سرود ماست

اگرچه باد و باران‌ها، به هر سو ما را افکندند
ولی این شور جان‌سوزش، خروشی در سجود ماست

به هر ویرانه‌ای دل بست، به هر دیوار شعری خواند
که نامش در نگاه ما، همان نقشِ کبود ماست

زمان می‌گذرد اما، دل از این عشق کی رَسته؟
که هر لحظه‌اش بهاری نو، بهاری از حدود ماست

بخوان فاضل، ز عشقی که جهان را نو کند هر دم
که این آتشِ جاویدان، سرودی در سرود ماست

ابوفاضل اکبری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد