ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ای کاش وقتی نویسندهی شهر مینوشت " امید "
مردم گمان میکردند دارد مردی را صدا میزند .
آه از آبهای بازگشته از جوی
ایکاش بهار قبرستان را سبز نمیکرد .
آن شاعر هم در بند وزن شعر بود که نوشت
« مگرم نه وعده دادی که کُشی و بر سر آیی »
و الا اگر شعر سپید بلد بود ، با دلی پر مینوشت
ایکاش بهار قبرستان را سبز نمیکرد .
هربار که از خیالم میگذری ، اخبار هواشناسی
پدر کشاورزم را خوشحال میکند .
سر سفرهی شام ، مدام مژدهی ابرهای سیاه را میدهد.
فردا که دید آن ابرهای سیاه بهجای باران
تگرگ شدند بهجان محصولاتش ؛
به من میگوید لای شعرهایت بنویس
ای کاش بهار قبرستان را سبز نمیکرد .
امیر دهقان