ای کاش وقتی نویسنده‌ی شهر می‌نوشت " امید "

ای کاش وقتی نویسنده‌ی شهر می‌نوشت " امید "
مردم گمان می‌کردند دارد مردی را صدا می‌زند .
آه از آب‌های بازگشته از جوی
ای‌کاش بهار قبرستان را سبز نمی‌کرد .

آن شاعر هم در بند وزن شعر بود که نوشت
« مگرم نه وعده دادی که کُشی و بر سر آیی »
و الا اگر شعر سپید بلد بود ، با دلی پر می‌نوشت
ای‌کاش بهار قبرستان را سبز نمی‌کرد .

هربار که از خیالم می‌گذری ، اخبار هواشناسی
پدر کشاورزم را خوشحال می‌کند .
سر سفره‌ی شام ، مدام مژده‌ی ابرهای سیاه را می‌دهد.
فردا که دید آن ابرهای سیاه به‌جای باران
تگرگ شدند به‌‌جان محصولاتش ؛
به ‌من‌ می‌گوید لای شعرهایت بنویس
ای کاش بهار قبرستان را سبز نمی‌کرد .

امیر دهقان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد