شد بهارانِ خیس و پر باران

شد بهارانِ خیس و پر باران
خیز و بر گلشن و چمن رو کن
در میان جنگل و بستان
عطر شبنم و شکوفه را بو کن

آسمان بی قرار و خوشحال است
بر زمین زل زده، و می خندد
دلِ شب هم ستاره ها یکسر
پلکِ بگشوده را نمی بندند

بر تن کوچه باغ، می رقصد
حلقه ی چتریِ یاسِ سپید
عطر ناب بنفشه می گوید
گاهِ گلگشت شاعرانه رسید

قوس رنگین کمانه را بنگر
صحنه ها، بی بدیل و زیبایند
صفحه ی پرنده ها در اوج
پر زنان فوج فوج می آیند

دامن این عروس الوان را
وزشِ نرم باد رقصانَد
بوی جوی پونه ی وحشی
بر تن سبزِ باد می مانَد

روی دیوارِ کوه ها حالا
شِنِلِ سبز روشنی بینی
بر تن کَرتِ آب، پوشیده
حوله های سبز پَرچینی

در رهی دور یا نزدیک
بنگری صد نشانه می باشد
نغمه یی ز ساز و آواز است
شادمان اهل خانه می باشد

در دل آب و خاک و گِل، مردم
جست و خیزی تناوبی دارند
دسته جمعی نشاء شالی را
پُر توان و ماهرانه می کارند

همهمه به شهر افتاده
میهمانی به پشتِ در آمد
تازه اردیبهشت در راه است
از گل نسترن خبر آمد

لایه لایه در چمن شادیست
قُل قلِ چشمه ها موزون است
وصف این نم نمانه ی باران
از توانِ کم کمانه بیرون است


اسماعیل پیغمبری کلات

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد